فیلم Underwater شاید همهی موادِ لازم برای تبدیل شدن به نسخهی زیر آبیِ «بیگانه»ی ریدلی اسکات را گردآوری کرده است، اما فاقدِ مهارت، چشمانداز و جسارتِ فیلمسازی لازم برای به نتیجه رساندنِ آنهاست. همراه زومجی باشید.
بهترین و بدترین چیزی که میتوان دربارهی «زیر آب» (Underwater) گفت این است که این فیلم یکی از آن فیلمهایی است که آدم از شکستش ناراحت میشود؛ نه یکی از آن فیلمهای بسیاری که سقوطشان را با نهایتِ عدمِ همدردی لحظهشماری میکنیم و جشن میگیریم، بلکه یکی از آنهایی که آدم با اشتیاق، موفقیتش را آرزو میکند و با خیالپردازی دربارهی چیزی که میتوانست به آن تبدیل شود، با افسوس و اندوه از کنار لاشهی به جا مانده از آن عبور میکند. تقریبا به زور میتوان یک طرفدارِ ژانر وحشت را گیر آورد که از کنار هم قرار گرفتنِ چنین خصوصیاتِ هیجانانگیز و چنین منابعِ الهامِ خاطرهانگیزی از خود بیخود نشود. این فیلم همانطور که از اسمش مشخص است، در اعماقِ تاریکترین و خصومتآمیزترین نقطهی اقیانوس جریان ندارد که دارد. حولِ و حوشِ یک سری محققان و کارمندان یک تشکیلاتِ حفاری غولآسا در کفِ اقیانوس نمیچرخد که میچرخد. آنها را در راهروهای تنگ و باریکِ محیطهای صنعتی با لامپهای فلورسنتی که پرپر میزنند و سپس درحالیکه لباسهای غواصی سایفای به تن کردهاند در محاصرهی میلیاردها تُن آب دنبال نمیکند که میکند. آنها به خاطر اکتشاف و فضولی کردن در مکانهای ناشناختهای که باید به دور از چشمِ انسانها باقی میماند، با هیولاهایی لاوکرفتی که مغزشان قادر به هضمشان نیست مواجه نمیشوند که میشوند. این فیلم شامل یک دخترِ افسرده اما جنگنده و مقاوم که با گذشتهای آزاردهنده مبارزه میکند نمیشود که میشود.
به بیانِ دیگر، «زیر آب» میخواهد همان کاری را با اقیانوسها انجام بدهد که پیش از آن، «بیگانه» (Alien) با فضا و «سقوط» (The Descent) با غارها انجام داده بود. این فیلم میخواهد همان وحشتِ کلاستروفوبیک و روانکاوانهای که «بیگانه» از سرگردانی در نقطهی پرتی از کهکشان و «سقوط» از سینهخیز رفتن در تونلهای فشردهی زیر زمین استخراج کرده بودند را از اقیانوس استخراج کند. و در لحظاتِ پایانیاش سعی میکند به «کلاورفیلد» (Cloverfield) هم ناخنک بزند. مخصوصا باتوجهبه اینکه «زیر آب» در ظاهر شبیه فیلمی خارج از زمان احساس میشود. این فیلم حکم فسیلی به جا مانده از یک گونهی جانوری منقرضشده از یک عصرِ به پایان رسیده از یک دنیای مُتلاشیشده را دارد. «زیر آب» بهعنوانِ فیلمی که پس از گذشتِ حدودِ سه سال از اتمامِ فیلمبرداریاش اکران شده است، طبیعتا محصولِ تفکر و نوعی از فیلمسازی است که در دورانِ فرمانروایی ابرقهرمانانان و امپراتوریِ دیزنی بدون اینکه فاسد شود، به پایانِ تاریخِ مصرفش رسیده است. «زیر آب» از یک طرف یک فیلمِ اورجینال است و از طرف دیگر یک فیلمِ 80 میلیون دلاری گرانقیمت حساب میشود. از یک طرف یک بیمووی است و از طرف دیگر برای نمایش در پردیسهای سینمایی ساخته شده است.
شاید زمانی «اورجینال» و «پُرخرج» با یکدیگر همخوانی داشتند، اما آنها چند سالی میشود که مثل آب و روغن دربرابر مخلوط شدن مقاومت میکنند و مثل سگ و گربه چشمِ دیدنِ یکدیگر را ندارند. در دنیایی که هر چیزی با بیش از 80 میلیون دلار بودجه یا دربارهی ابرقهرمانان است یا با هدفِ جذبِ مشترکانِ جدید برای پلتفرمهای استریمینگ ساخته میشود، دیدنِ «زیر آب» مثل ماشینِ زمانی است که آدم را به دههی نود شلیک میکند. دردِ شکستِ «زیر آب» زمانی سوزناکتر میشود که بدانیم برای مدتی به نظر میرسید که این فیلم بالاخره میخواهد حقِ مطلب را دربارهی وحشتِ اقیانوس ادا کند. شاید اسمِ فضای خارج از جو زمین بهعنوانِ ناشناختهترین و مرگبارترینِ مقصدِ اکتشافی بشر بد در رفته باشد، اما اگر اقیانوسها بیشتر از فضا لایقِ این صفات باشند، کمتر نیستند. درواقع دانشِ بشریت از اقیانوس در مقایسه با چیزی که دربارهی فضا میدانیم بهطرز شوکهکنندهای ناچیز است. در حالی از سال 1969 تاکنون 12 نفر روی سطحِ ماه قدم گذاشتهاند که فقط سه نفر به درازگودال ماریانا، ژرفترین مکانِ پوستهی زمین در اقیانوس آرام سفر کردهاند که یکی از آنها جیمز کامرونِ خودمان است که بودجهی سفرش را با خرجِ 10 میلیون دلار از جیب خودش تأمین کرده بود.
درازگودالِ ماریانا، یک زخمِ هلالیشکل به طولِ 2 هزار و 550 متر و عرضِ 69 کیلومتر است؛ فاصلهی بینِ سطحِ اقیانوس و عمیقترین نقطهی گودال، یازده کیلومتر است. به عبارت دیگر، اگر کوه اِورست را درونِ این گودال بیاندازیم، نوک کوه حدود 2 کیلومتر زیر آب قرار میگیرد. اگرچه 71 درصد از فضای زمین از اقیانوسها تشکیل شده است، اما هنوز حدود 95 درصد از اقیانوسها کاملا کشفنشده هستند. اگرچه کفِ اقیانوسها با رادار نقشهبرداری شده است، اما نقشهی اقیانوسها به اندازهی نقشهی سیارههای اطرافمان پُرجزییات نیستند. درواقع فقط 5 دهم درصد از اقیانوسها با بالاترین رزولوشن نقشهبرداری شدهاند. اگرچه فرستادنِ فضاپیما یا ماهواره به فضا سخت است، اما گشت و گذرا در کفِ اقیانوس هم به معنای دستوپنجه نرم کردنِ با فشارِ وحشتناکی به اندازهی 50 موتور جت است. همچنین در حالی که انسان از مزیتِ دیدنِ اجرام فضایی با وجودِ ماهیتِ دورافتادهشان بهره میبرد، ظلماتِ مطلق در اعماقِ اقیانوسها فرمانروایی میکند. کاوشگران در گودالِ ماریانا، جانورانِ بیگانهای را کشف کردهاند که برای بقا در تاریکی محض و فشارِ متلاشیکننده، تکامل یافتهاند؛ جانورانی که رویارویی با آنها هیچ فرقی با روبهرو شدنِ با یک موجودِ بیگانه روی سطحِ مریخ ندارد. اکثرمان در حالی به آسمانها چشم دوختهایم که همین الان فضای مایعی به همان اندازه اسرارآمیز و بکر اطرافمان را محاصره کرده است.
نیک کاتر، نویسندهی رُمان «عمق»، وحشتِ اقیانوس را از زبانِ یکی از کاراکترهایش اینگونه توصیف میکند: «این پایین آب، همون آب همیشگی نبود. آب چیزیه که از شیرِ آشپزخونه یا از فوارهی حوضچهی پارک بیرون میاد. آب وانهای حموم، استخرها و البته اقیانوس رو پُر میکنه. اما از یه عمقی به بعد، آب به سدی دربرابر تموم چیزهایی که به یاد میاری، تموم چیزهایی که فکر میکنی میدونی تبدیل میشه. تو درونش گیر میکنی، به بازیچهی دستش تبدیل میشی. تمرکز، سابیده میشه. افکارت جهشیافته میشن. اما فشار. روح نمیتونه از پسش بربیاد. نباید همچنین انتظاری ازش داشت. انسانها برای این فشار ساخته نشدن. یه دلیلی داره که هیچی این پایین زندگی نمیکنه یا هیچی نباید این پایین زندگی کنه». خلاصه در اینکه «زیر آب» دست روی مکانِ پتانسیلداری برای قلقلک دادنِ ترسهایمان گذاشته است شکی نیست. پتانسیل از منافذِ فیلم به بیرون شلیک میشود. این فیلم میخواهد به قلمرو و جولانگاهِ خدایان و هیولاهای لاوکرفتی باستانی سرک بکشد. دیگر وحشتی اصیلتر و باقدمتتر از این نداریم. داریم دربارهی فیلمی حرف میزنیم که خیز برداشته تا کاری کند در طولِ تماشای آن به کپسولِ اکسیژن نیاز پیدا کنیم.
داستان در یک تشکیلاتِ حفاری غولآسا که در گودالِ ماریانا واقع است اتفاق میافتد. کریستین استوارت نقشِ نورا، قهرمانِ فیلم را ایفا میکند؛ یک مکانیک که محلِ کارش در جایی قرار دارد که وزنِ طاقتفرسای کلِ دنیا را روی شانههایش احساس میکند و سطحِ پوستش برای یک جرعهی گوارا از اشعهی نورِ خوشید لهله میزند. استورات با آن موهای بلوندِ کوتاهش، چهرهی نورا را بلافاصله سرشار از چنان حجمی از تشویش و هیاهوی درونیِ قابللمسی میکند که اگرچه فعلا چیزی دربارهاش نمیدانیم و اگرچه مونولوگِ ابتداییاش، یکی از آن مونولوگهای کلیشهای که باعث میشود برای آیندهی فیلم نگران شویم است، اما همزمان استورات به نقطهی ثقلِ این دنیا تبدیل میشود؛ به ذرهبینی که تمام وحشتهای وسیعِ ناشی از زندگی در اعماقِ اقیانوس را در دو نقطهی تپنده (چشمانش) روی سطحی پژمرده (صورتش) متمرکز میکند؛ در یک نگاه میتوانیم حدس بزنیم که او نه یک قهرمانِ بزنبهادر، بلکه آدمِ آسیبپذیری است که به اندازهی هر کس دیگری از زندگی در این شرایط عاصی شده است. استورات در اکثرِ لحظاتِ حضورش جلوی دوربین، حالتِ تدافعی، خمیده و موجزدهای که در چند سال اخیر در فیلمهای مستقلش دیدهایم به خود گرفته است. او به کالبدِ شخصیتِ تکبُعدی و توخالیاش زندگی میدمد.
حتی بدونِ مونولوگِ بد ابتداییاش هم فقط با دیدنِ او میتوانیم حدس بزنیم که آدم فقط در صورتی کار کردن در جهنمِ زیر اقیانوس را میپذیرد که قصد فرار کردنِ از شیاطینِ روی زمین را داشته باشد. به عبارت دیگر در فیلمی که هرچه از عمرش میگذرد، بیهویتتر و مصنوعیتر میشود، نقشآفرینی استورات در ابتدا تنها بخشِ قابللمس و طبیعیاش را شامل میشود و در انتها به یکی از بیشمار ویژگیهای هدررفتهاش تبدیل میشود. استورات شاید قایقِ پُر سوراخِ فیلم را برای دقایقی شناور نگه دارد، اما بالاخره دربرابرِ امواجِ خروشانِ فیلمی که چیزی بیش از مجموعهای از صداهای گوشخراش و تصاویرِ درهمبرهم و سرگیجهآورِ نیست به زانو در میآید. هنوز پنج دقیقه از آغازِ فیلم نگذشته است که نورا به خودش میآید و میبیند در حال فرار کردن از امواجِ وحشی آبِ اقیانوس آرام که راهی به داخلِ تشکیلات یافتهاند است و باید با بستنِ مسیر آب، برخی از همکارانش را قربانی نجاتِ دیگر بخشهای سازه کند. کمی بعدتر او به گروهِ کوچکی از بازماندگان میپیوندد. «زیر آب» همهی تیپهای فیلمهای ترسناک را تیک میزند؛ کاپیتان بیباکی با گذشتهای غمانگیز، یک مهندسِ جوانِ خوشچهره، یک کارگرِ سیاهپوست، یک زنِ بیولوژیست که عاشقِ مهندس است و صد البته عضوِ شوخ و گستاخِ گروه.
به محض اینکه آنها دور هم جمع میشوند مثل روز روشن است که آنها چیزی بیش از تکه گوشتهای متحرکی که در صفِ سلاخی شدن توسط قصاب ایستادهاند نیستند. یکی از آنها ریش دارد و فرانسوی است؛ یکی دیگر یک عروسک خرگوش دارد؛ یکی مزه میپراند و یکی هم خوب جیغ میزند. هویتِ نورا بهعنوانِ پیچیدهترین عضوِ گروه چیزی بیش از ترکیبی از نسخههای مختلفِ اِلن ریپلی نیست؛ موهای نورا بهطرز «بیگانه 3»واری کوتاه است، بهطرز «بیگانهها»واری یک تفنگِ کلهگنده با خود حمل میکند و بهشکلی که تداعیگرِ فینالِ «بیگانه» است، بخشِ قابلتوجهای از فیلم را در زیرشلواریاش میدود. در حالت عادی مشکلِ شخصیتپردازی، قابلپیشبینیترین و کماهمیتترین ایرادی است که میتوان به یک بیموویِ ترسناک گرفت. در عوض، «زیر آب» میتواند کمبودش در این زمینه را از روشهای دیگری جبران کند؛ قضیه این است که شاید اولین چیزی که از دیدنِ «زیر آب» به ذهنتان خطور میکند امثالِ «بیگانه» و «سقوط» است، اما این فیلم بش از هر چیزِ دیگری، حکمِ نسخهی زیر آبی «افقِ رویداد» (Event Horizon)، شاهکارِ پاول دابلیو. اِس. اندرسون را دارد.
ادامه مطلب در لینک زیر
https://www.zoomg.ir/2020/5/31/326142/underwater-movie-review/